دختر احساس من

لحظه‌های قلبِ خود را می‌سرایم در سکوت
بشکند با بغضِ غم، بانگِ صدایم در سکوت
قطرۀ سرخِ دلم، شد ذوب با امواجِ غم؛
وَز دلم چیزی نمانده، از برایم در سکوت
گریه‌ها را می‌سرایم با صدای حنجره؛
می‌شود سرشارِ باران این هوایم در سکوت
نبضِ ژرفای نهانِ بحرِ جان، شورشگر است؛
موجِ دریایم؛ ولی از خود رهایم در سکوت
دخترِ احساسِ من، مسکوتِ … ادامه خواندن دختر احساس من